وحانیت ساختار قرآن کریم / سيد طالب ذكي

وحانیت ساختار قرآن کریم
سيد طالب ذكي
پيش گفتار:
ساختار و نظم قرآن كريم يكى از مهمترين و بحث انگيزترين مباحث علوم قرآن است كه تمامى دانشوران علوم قرآنى در آثار و تأليفات شان به آن پرداخته و گاهى عليه يكديگر به ستيز بر خواسته و سخنان تند و خاطر آزارى به كار بردهاند. راجع به ساختار قرآن دانشمندان علوم قرآن سه روش متفاوت را در پيش گرفته و بدان جهت ديدگاه آنان نيز مختلف شده است؛ گروهى از آنان ساختار قرآن را يك پديده تاريخى دانسته و از روش نقلى و تاريخى صِرف پيروى نموده و تحليل عقلى و جولان فكرى را در اين زمينه خلاف انصاف و روش علمى قلمداد كردهاند. باورمندان اين روش عمدتاً عقيدهمند به تنظيم ساختار قرآن در زمان خلافت خلفاء و بعد از رحلت پيامبر صلىاللهعليهوآله شدهاند. (بشري بودن ساختار قرآن).
دسته دوّم از دانشوران علوم قرآن از شيوه عقلى پيروى نموده و ساختار قرآن را از زاويه تحليل و تجزيه عقلى مورد بررسى قرار داده و معتقد شدهاند كه قرآن كريم به همين ساختار و كيفيت كنونى، در عصر حيات پيامبر گردآورى و تنظيم شده و به نسلهاى آينده به ارمغان رسيده است. طرف داران اين ديدگاه از شواهد تاريخى و مؤيدات روائى نيز غافل نشده و از آن در اثبات مدعا سود فراوان بردهاند كه در بخش ادله همين نوشتار شاهد آن خواهيد بود. (توقيفيت ساختار قرآن)
دسته سومى از علما كه تعدادشان اندك است قائل به تفصيل شده و ساختار قرآن را آميختهاى از توقيفيت و بشري بودن مىدانند.
ضرورت موضوع:
پيش از ورود در اصل مبحث لازم مىنمايد كه به يك نكته مهم و اساسى اشاره شود تا ضرورت ولزوم بررسى موضوع آشكار گردد، به طور عام مسائل و موضوعات علوم قرآن حول دو محور اساسى مىچرخد، پارهاى از مسائل آن در صدد اثبات اصالت متن و وحيانيت نص قرآن مجيد است همانند مباحث وحى قرآن، اعجاز قرآن، ساختار قرآن و تحريف ناپذيرى قرآن. پاره ديگر مجموعهاى از علوم و دانشهايى است كه در راستاى فهمپذيرى متن كه هدف نهايى نزول وحى الهى است تدوين شده است. طبعاً اين محور در وقتى جايگاه مناسب خود را باز مىيابد و سلاح فهم مفاهيم قرآن براى مفسر مىشود كه محور اوّل اثبات شده و از آن فارغ شده باشيم. در غير آن صورت نوبت به محور دوّم نمىرسد؛ زيرا از نظر رتبه متأخر از محور اوّل است.
با توجّه و دقّت به نكته مزبور، اگر از ميان ديدگاههاى موجود در باره ساختار قرآن معتقد به نظريه بشري بودن ساختار قرآن شويم و بگوييم كه: «ابوبكر به عمر و زيدبن ثابت دستور داد تا در مسجد بنشينند و تنها آياتى را ثبت نمايند كه مدعى آن دو شاهد بر آن اقامه نمايند[1]». هرگز نمىتوانيم اصالت متن و وحيانيت نص قرآن را ـ كه محور اول بود ـ اثبات كنيم براى اينكه از راه غير مطمئن، آسيبپذير و گمانآور در صدد اثبات آن رفتهايم. بنابراين پذيرش اين نظريه با ابهامات جدى و پيامدهاى ناصوابى روبرو است. از جمله آنها ميتوان به: عدم اهتمام پيامبر به آينده اسلام و قرآن، عدم مصونيت قرآن از تحريف، ظنّي الصدور بودن بخشي از قرآن، قداست زدايي ساختاري قرآن و عدم تناسب هدفمند بين آيات و سورهها.
محورهاى ساختار قرآن كريم
محور اول : گزينش واژگان و تركيب آنها
بدون شك، همانگونه كه معانى و محتويات قرآن از سوى خداوند است و هيچ بشرى هر اندازه كه قدرت انديشه و خلاقيت داشته باشد نمىتواند معانى به آن بلندي و لايه لايه (داراى بطون) بيافريند الفاظ قرآن و ترتيب و تنظيم آن نيز از سوى وحى الهى است گرچه راجع به الفاظ قرآن سه نظريه مطرح شده است:[2].
الف ـ لفظ مثل معنى، از لوح محفوظ بر پيامبر نازل شده است.
ب ـ فقط معنى بر پيامبر نازل شده است و خود پيامبر با زبان عربى تعبير كرده و معانى را در قالب الفاظ ريخته است. پس پيامبر خالق الفاظ قرآن بوده است نه خداوند.
ج: لفظ و معنى هر دو بر پيامبر فرود آمده است با اين ويژگى كه معانى قرآن بر جبرئيل القاء شده و او آن معانى را به قالب زبان عربى در آورده است. طبق اين نظريه ـ خالق الفاظ قرآن جبرئيل است نه خداوند و نه پيامبر. ولى از بين اين نظريات، نظريه دوم و سوم قطعا باطل است وعده زيادى از علما به نقد و ابطال آن پرداختهاند كه نياز نيست در اين جا مطرح شود علاقهمندان مىتوانند به كتب مربوطه مراجعه كنند[3]. باقى مىماند نظريه اول كه نظريه در ستى است و آيات و روايات هم آن را تأييد مىكند[4].
آنچه كه در اين قسمت محور بحث است اين است كه در نظمدهى كلمات قرآن در قالب جملهها و آيات، دست بشر دخالت نداشته بلكه وحى الهى است كه پس از نزول به اصالت خود باقى بوده و هيچگونه تغيير و جابهجايى نسبت به آن رخ نداده است، وگرنه اعجاز اسلوبى و بيانى آن زير سؤال مىرفت. براى توضيح اين قسمت از سخن، توجه به نكات ذيل ضرورى است:
1 ـ استناد يك كلام به گوينده، در صورتى در ست است كه او كلمات آن را نظم بخشيده باشد و روش بيانى آن، از آن او باشد وگرنه گزينش واژگان بدون كدام ساماندهى براى بيان يك هدف، كار بيهودهاى است، آنچه مهم است اين است كه چينش كلمات بوسيله كى بوده و اين كلام مستند به او خواهد بود. بنابر اين قرآن مجيد كه خداوند آن راكلام خود مىداند بايد از هر جهت وحيانى باشد يعنى همين الفاظى كه در ميان عربها متداول بوده و آنها شب و روز بكار مىبرده است توسط خداوند گزينش شده سپس با هم تركيب شده و با بهترين ساختار و بديعترين اسلوب براى پيامبرش عرضه شده است.
2 ـ قسمت عمدهاى از اعجاز قرآن، مربوط به همين نظم نوين و اسلوب بيانى و ساختار آهنگين است كه دست بشر از آوردن مانند آن كوتاه است چنانكه آيات «تحدّى» اشاره به همين نكته دارد[5].اگر بنا باشد دست بشر در ايجاد چنين نظمى دخالت داشته باشد و بتواند چنين نظمى بوجود آورد تحدى و مبارزطلبى باطل گشته و اعجاز آن از بين مىرود. در موارد معدودى كه تبديل كلمه به كلمه ديگر يا جابه جايى[6] آن صورت گرفته است ـ نظريه شخصى خود قارى است و از قرآن شمرده نمىشود.
3 ـ امت اسلامى در تمام دورانها با همه فرقهها و اختلافهاى كه داشتهاند، در اينكه ساختار حاكم بر جملهها و تركيبهاى قرآنى از آن خداوند متعال است، هيچ گونه شك و ترديدى بخود راه ندادهاند و همگى بر آن اتفاق نظر دارند. از اين رو دانشمندان ادب عربى هر گاه قاعدهاى را استنباط مىكردند كه با قرآن ناسازگارى داشت در فهم خويش تأمل مىكردند و خطا را به خود راه مىدادند نه به قرآن[7].
4 ـ «يك حرف از قرآن در جايگاهش معجزه است. زيرا آن حرف كلمهاى را كه در آن واقع شده نگاه مىدارد و آن كلمه آيه را و آن آيه آيات بسيار را و همين راز اعجاز جاودانى قرآن است و آن امرى است برتر از طبيعت انسانى و فوق آنچه آدمى براى وصولش به تهيه اسباب مىپردازد زيرا قرآن مانند موجودى زنده است و جز كسى كه بر اسرار آسمانها و زمين علم و اطلاع دارد آن را نازل نفرموده است پس سر اعجاز قرآن در سه نظم است نظم در حروف نظم در كلمات نظم در جملهها[8]».
محور دوم : تنظيم آيات در ضمن سورهها
به اتفاق دانشمندان اسلامى، ترتيب آيات قرآن توقيفى و به اشاره وحى بوده است و جبرئيل به فرمان الهى جايگاه هر يك از آيات را به اطلاع پيامبر مىرساند و حضرت هم مىفرمود: «اين آيه را در فلان جاى فلان سوره قرار بده».
سيوطى علاوه بر نقل اجماع از علماء اهل سنت بر توقيفى بودن ترتيب آيهها، چندين روايت بر توقيفى بودن ترتيب آيات نقل مىكند[9].
زرقانى نيز ترتيب آيات را توقيفى ميداند و روايت ابن عباس: «كانَ رَسُولُ اللّهِ اِذا نَزَلَتْ عَلَيْهِ سُورَهٌدَعا بَعْضَ مَنْ يَكْتُبُ فَقالَ: «ضَعُوْا هذِهِ السُّورَةَ فِى الْمَوْضِعِ الَّذِى يُذْكَرُ فِيهِ كَذا وَ كَذا» و روايت زيدبن ثابت: «كُنّا عِنْدَ رَسُولِ اللّهِ نُؤَلِّفُ الْقُرْآنَ مِنَ الرِّقاعِ» را ناظر به همين مطلب ميداند و مىگويد كه ترتيب آيات به راهنمايى پيامبر بوده است كه از جبرئيل و او از امر خداوند به پيامبر دستور مىآورد[10].
لازم به يادآورى است كه اين روايات را به موجب معارض بودن با ديگر روايات، به عنوان دليل نمىتوانيم بپذيريم، بله مىتواند براى ما مؤيّد باشد، بعد از اثبات با ادله ديگر.
استاد معرفت و برخى ديگر از محققين نيز ترتيب آيات را توقيفى مىدانند و در توضيح سخن مىگويند: ترتيب آيات دو گونه بوده است يكى ترتيب طبيعى كه نياز به تصريح پيامبر نداشته است و خود كاتبان وحى مىفهميدند كه آيات نازله را بايد در سورهاى جاى دهند كه بسمله آن قبلا نازل شده بود. و از ابن عباس روايت شده است كه «هر گاه بسملهاى نازل مىشد، پيغمبر و اصحاب متوجه پايان سوره قبلى و آغاز سوره ديگرى مىشدند» و از امام صادق عليهالسلام نقل است كه فرمود: «صحابه» پايان سوره قبلى و شروع سوره بعدى را با نزول «بسم الله الرحمن الرحيم» در مىيافتند. ترتيب طبيعى، اساسىترين و گستردهترين عامل تنظيم آيات در سورهها است.
غير از ترتيب طبيعى، عامل ديگرى نيز در تنظيم آيات دست داشته است و آن تصريح خود پيامبر است كه مىفرمود اين آيه را در فلان موضع از سوره قرار بده. رواياتى متعددى در اين زمينه وارد شده است كه از ذكر آنها خوددارى مىشود[11].
سه گونه دليل بر توقيفى بودن ترتيب آيات در قالب سورهها ارائه شده است كه به يك نمونه از هر كدام بسنده مىشود:
الف ـ قرآن: «اِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرآْنَ مِنْ لَدُنْ حَكِيْمٍ عَلِيْمٍ[12]»، «اِنّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْقُرآنَ تَنْزِيْلاً[13]»، «قَدْ جائَكُمْ مِنَ اللّهِ نُوْرٌ وَ كِتابٌ مُبِيْنٌ[14]»، «وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَىْءٍ…[15]»، «وَ اَنْزَلَ اللّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ…[16]» و … اين آيات و امثال آن كه از نزول قرآن از جانب خداوند سخن گفته است حاكى از آن است كه تأليف آيات در چارچوب سورهها همچون الفاظ و معانى آنها از جانب خداوند متعال است. چون اساسا نسبت كتابى به صاحب اثرى وقتى در ست مىنمايد كه علاوه بر لفظ و معنى ساختار عبارات آن هم از خود او باشد[17].
نكتهاى كه در اين جا يادآورىاش لازم مىنمايد اين است كه دلالت برخى از دليلهاى مزبور بر مدعا، مانند دليل اوّل (آيات قرآن) قابل مناقشه است و از آن ترتيب آيات در ضمن سورهها استفاده نمىشود. بلكه مربوط به مبحث قبل يعنى محور اوّل مىشود كه در صدد اثبات توقيفيت آيات و تركيب آن از كلمات بود بدين معنى كه جمله بندى و تشكيل آيات بايد از خود صاحب اثر باشد تاانتساب اثر به او صحيح باشد. از دليل اوّل به جهت دلالت نداشتن به مطلوب كه بگذريم ادله و شواهد ديگر به خوبى بر توقيفى بودن ترتيب دلالت دارد و لذا نياز به اطاله و اطناب سخن در اين قسمت از بحث نيست.
ب ـ روايات: «قالَ رَسُولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآله مَنْ قَرَءَ آخِرَ سُورَةِ الْحَشْرِ ثُمَّ ماتَ مِنْ يَوْمِهِ اَوْ لَيْلَتِهِكُفِّرَ عَنْهُ كُلُّ خَطِيْئَةِ عَمَلِها»، هر كس كه آخر سوره حشر را قرائت كند و در آن شب يا در آن روز بميرد لغزشهاى اعمالش پوشانده مىشود. از اين روايت و امثال آن به خوبى استفاده مىشود كه چارچوب كلى سورهها در زمان نزول و در عصر پيامبر معين بوده است. اگر انسان روايات اين بخش را مطالعه كند اصلا جاى ابهامى برايش باقى نمىماند كه ترتيب آيات در عصر پيامبر صورت گرفته بوده است[18].
ج ـ اجماع: «فَاَمّا الآياتُ فِى كُلِّ سُوْرَةٍ وَ وَضْعُ الْبسمَلَةِ اَوائِلَها فَتَرْتيبْها تَوْقِيْفِىٌّ بُلاشَكٍّ وَ لاخِلافَ فِيْهِ وَ لِهذا لايَجُوْزُ تَعْكِيْسُها[19]».
ترتيب آيات در قالب سوره و نهادن بسم الله در آغاز آن، يك امر توقيفي و الهي است، و در اين سخن شك و ترديد نيست، از اين رو عكس آن روا نيست. يعني كسي حق ندارد كه بسم الله را در آخر يا وسط سوره قرار دهد و قرآن را يك ساختار جديدي بدهد.
در خاتمه اين بحث سخنى از يكى از بزرگان ذكر مىگردد و بدين ترتيب پرونده اين بخش از سخن بسته مىشود: «ساختار قرآن بمعناى تأليف و تركيب آيات (كه بازگشت به باز شناختن برخى آيات از بعض ديگر دارد و بيانگر اين است كه فلان آيه جزء فلان سوره و جايگاه آن فلان جا است مثلا آيه دوم يا سوم و … است) جزء وظايف پيامبر ـ و از شئون نبوت است ـ كه جز از مقام نبوت سر نمىزند، و چنين كارى از غير پيامبر حتى در عصر پيامبر نمىتواند صادر بشود و از اين معنى، معناى رواياتى كه حاكى از ساختار قرآن در زمان پيامبر به وسيله اشخاص معين بوده است نيز آشكار مىگردد، چه اينكه امثال ابى بن كعب ـ گر چه در زمان حيات پيامبر باشد ـ توانايى بر اين كار را ندارند، چون اين عمل از شئون قرآن و از چيزهايى است كه حقيقت قرآن به آن استوار است و راهى جز وحى الهى ندارد[20]».
محور سوم : تنظيم سورهها در قالب مصحف
داستان تنظيم و سامان دهى سورههاى قرآن، از جنجالىترين مباحث علوم قرآن به شمار مىرود و از مهمترين و سرنوشت سازترين مباحث نيز مىباشد. سؤالى كه در اين جا مطرح است اين است كه آيا خداوند منان كه قرآن كريم را به پيامبرش فرو فرستاد. هيچ برنامهاى براى فصل بندى و ترتيب سورههاى آن نداشت و آن را براى بندگانش واگذار كرد، يا اينكه حساب همه چيز را كرده بود و همه چيز را با پيامبرش در ميان گذاشت حتى ترتيب و تنظيم سورهها را؟ براى اينكه به پاسخ واقعى اين سوالها دست پيدا كنيم لازم است كه ديدگاهها در اين زمينه روشن گردد، ما به جهت اهميت اين بحث آن را در فصل جداگانهاى بحث و بررسى خواهيم نمود. پيش از ورود در اصل مطلب نكته مهمى قابل يادآورى است و آن اين است كه چه منظور از ساختار قرآن در زمان پيامبر، گردآوري آن در يك جا و بين الدفتين باشد چنانكه ظاهر كلمه مصحف نيز اين معنى است و چه مراد از آن معلوم بودن نظم و ترتيب آيات و سورهها و مشخص بودن جايگاه هر يك از سورهها باشد چنانكه برخى از علماء به آن معتقد شدهاند و نزاع را لفظى قلمداد كردهاند[21]، نتيجه در هر دو صورت يكى خواهد بود و آن توقيفى بودن ساختار قرآن است.
ديدگاهها در باب ساختار قرآن
الف ـ توقيفى بودن ساختار سورهها
عدهى زيادى از دانشمندان گذشته و حال بر اين عقيدهاند كه ترتيب و تنظيم سورههاى قرآن همچون آيات آن توقيفى و به دستور خدا و پيامبر مىباشد و ساختار كنونى قرآن همان چيزى است كه در زمان حيات پيامبر وجود داشته است. يعنى قرآن داراى 114 سوره است كه هر سوره متشكل از واحدهاى كوچكى بنام آيه و هر آيه نيز از كلمات تشكيل شده كه حجم آنها متفاوت است و كوچك و بزرگ دارند، كه از يك كلمه «مدهامتان» گرفته تا به يك صفحه (آيه دين 282 بقره) نيز مىرسند. تعداد آيات در سورهها نيز متفاوت است از سوره سه آيهاى تا 286 آيهاى در تغيير است. ترتيب سورهها بدين گونه است كه غير از فاتحة الكتاب كه شروع قرآن است. از بزرگترين سوره شروع شده و هر چه رو به پايان برويم بصورت تقريبى از حجم آيات كاسته شده و كوچكتر مىشود تا برسيم به سوره ناس كه ختم قرآن است.
ديدگاه توقيفى بودن ترتيب سورهها، قرآن زمان پيامبر را به همين ترتيب كنونى كه تصوير كلى آن در سطور بالا توضيح داده شد ميداند و معتقداست كه قرآن بدون كوچكترين تغيير بدست ما رسيده است. گروه بسيارى از دانشمندان اهل سنت و مشهور علماى شيعه معتقد به اين نظريه هستند.
ديدگاه چند تن از علماى اهل سنت
از دانشمندانى كه معتقد به اين نظريه هستند «ابن انبارى در كتاب الردعلى من خالف عثمان» است وى چنين اظهار عقيده مىكند:
«خداوند همه قرآن را تماما بر آسمان دنيا نازل كرد و سپس آن را در مدت بيست و اندى سال به صورت پراكنده فرو فرستاد، سوره در باره پديدهاى و آيه در پاسخ سؤالى نازل مىشد. و جبرئيل پيامبرش را بر جايگاه سورهها و آيهها آگاه مىساخت بنابراين چينش و گردآورى سورهها مانند گردآورى آيات و حروف است كه تمامى آن از جانب پيامبر از سوى خداوند رب العالمين است. بنابراين اگر كسى سورهها را پس و پيش كند در نظم قرآن خلل وارد ساخته و مانند كسى است كه نظم آيات وكلمات را بر هم زده باشد. و كسى نمىتواند بر ما خورده بگيرد و عليه ما استدلال كند كه چرا سوره بقره را پيش از سوره انعام قرار دادهايد، در صورتى كه انعام از نظر نزول مقدم بر بقره مىباشد. زيرا اين ترتيب و چينش كار رسول خدا است كه مىفرمود «اين سوره را در چنين و چنان جاى قرآن قرار دهيد» و جبرئيل پيامبر را از جايگاه آيات آگاه مىساخت»[22].
كرمانى در برهان مىگويد: «ترتيب سورهها بدين گونه كه هست در نزد خداوند در لوح محفوظ نيز همين گونه است و رسول خدا بر همين ترتيب آنچه را از قرآن جمع گشته بود هر ساله بر جبرئيل عرضه مىكرد و در سالى كه در آن وفات يافت دوبار قرآن را بر جبرئيل عرضه كرد و آخرين آيهاى كه نازل شد: «و تقوا يوما ترجعون فيه الى اللّه» بود كه به اشاره جبرئيل، پيامبر آن را ميان دو آيه ربا و دين قرار داد[23]».
طيبى چنين ابراز ميدارد: «تمام قرآن در آغاز از لوح محفوظ به آسمان دنيانازل شد. سپس بر حسب مصلحتها جداجدا نازل شد، بعد از آن بر اساس تأليف و نظمى كه در لوح محفوظ داشت در مصحفها ثبت و گردآورى شد»[24].
آلوسى بعد از اين سخن: «وَ اَمَّا تَرْتِيْبُ السُّوَرِ فَفِى كَوْنِهِ اِجْتِهادِيّاً اَوْ تَوْقِيْفِياً خِلافٌ وَ الْجُمْهُوْرُ عَلَى الثّانِى» و پس از نقل چند عبارت از معتقدين به توقيفيت ترتيب سورهها در نهايت چنين اظهار مىكند: «وَ هُوَ الْمَرْوِىْ عَنْ جَمْعٍ غَفِيْرٍ[25]»، يعنى اين سخنى است كه از جماعت بسيارى ازعلماء روايت شده است.
از ديگر كسانى كه قائل به توقيفى بودن ترتيب سورهها هستند:
ابوجعفر نحاس:[26]، ابن حصار:[27]، ابن حجر:[28]، آلوسى:[29]، شيخ محمود شلتوت:[30]، محمد عبد العظيم الزرقانى:[31]، الدكتور صبحى صالح[32]، و بسيارى از علماى ديگر اهل سنت اند كه لازم به ذكر نمىدانم چون به مقدار كافى ياد آورى شد.
ديدگاه گروهى از دانشمندان شيعه
شيخ صدوق: «قرآن در ماه مبارك رمضان در شب قدر يكباره و تماما در بيت المعمور، سپس از آن جا در مدت بيست سال فرود آمد. خداوند تمام دانش قرآن را به پيامبرش عطا كرد، آنگاه به او فرمود: «و در قرآن پيش از پايان رسيدن وحى آن شتاب مكن، و بگو پروردگارا مرا دانش افزاى» و فرمود: «زبانت را به (باز خوانى وحى) مجنبان كه در كار آن شتاب كنى. گردآورى و بازخوانى آن بر عهده ما است و چون آن را باز خوانيم. از بازخوانىاش پيروى كن. سپس شرح و بيان آن برعهده ما است».[33]»[34].
سيد مرتضى، شيخ طوسي و طبرسى: مرحوم طبرسى پس از ذكر اين سخن كه قرآن كريم زياده و نقصان ندارد و شأن قرآن بالاتر و پيراستهتر از هر گونه تغيير و تبديل است، رأى گروهى از علماى شيعه ـ اخبارىها ـ و قومى از علماى عامه بنام حشويه را بيان مىكند كه آنها معتقد به تغيير يا نقصان در قرآن هستند. سپس ميگويد. در ست در مذهب ما خلاف گفتار آنان است.
مرحوم امين الاسلام طبرسى، در پى آن رأى سيد مرتضى علم الهدى در پاسخ مسائل طرابلسيات را بيان مىكند كه در جاهاى مختلف آن كتاب يادآور شده است كه: علم و دانش به در ست بودن نقل قرآن مانند علم به شهرها، حوادث بزرگ، وقايع عظيم، كتابهاى مشهور و اشعار نوشته شده عرب است. زيرا توجه شديد و انگيزههاى فراوان در نقل و حراست قرآن به مراتب بيشتر از امور ياد شده است. چون قرآن معجزه نبوت و منبع استنباط احكام شرعى و دينى است و دانشمندان اسلامى در حفظ، حمايت و شناخت ابعاد گوناگون آن از قبيل اعراب، قرائت، حروف و آيات آن نهايت جهد و تلاش را مبذول داشتهاند.
با اين همه دقت و عنايت راستين و ضبط شديد چگونه امكان دارد كه تغيير يا كاستى در آن پديد آمده باشد. سپس مىگويد، علم به تفسير و اجزاء قرآن در صحت نقل آن مانند علم به تمامى قرآن است و مانند كتابهاى سيبويه و مزنى كه به آن علم ضرورى داريم مىباشد. اهل علم و ادب به تفصيل مىدانند كه آن كتابها از آن كيست و محتويات آن چيست؛ به گونهاى علم دارند كه اگر كسى در كتاب سيبويه يا مزنى بابى بيفزايد همه مىفهمند كه اين باب جزء كتاب نيست و به آن اضافه شده است. توجّه و عنايت به قرآن خيلى بيشتر از آن كتابها بوده است كه با دقيقترين عنايت ضبط شده و زياده و نقصانى در آن پديد نيامده است. سپس مىافزايد قرآن كريم در عصر رسول خدا مثل مجموعه كنونى تأليف و گردآورى شده است، بدان دليل كه قرآن كريم در آن زمان آموزش داده و آموخته مىشد و تمام آن حفظ مىشد. و گروهى از اصحاب ويژه حفظ و بخاطر سپارى قرآن معين شده و حفّاظ قرآن بودند كه محفوظات خويش را هر از چندگاهى خدمت پيامبر عرضه مىكردند تا از صحت و سقم آن خاطر جمع و مطمئن باشند. وعدهاى ديگر از صحابيان مانند عبداللّه ابن مسعود و ابى ابن كعب و امثال آن دو نفر، چندين نوبت و به كرات در حضور رسول خدا ختم قرآن مىكردند. تمامى مطالب فوق الذكر با كمترين تأمّل دلالت مىكند كه قرآن كريم در عصر رسول خدا جمع آورى و منظم شده است و هيچ پراكندگى و از هم گسستگى در آن نبوده است. افرادى كه خلاف آن سخن را بگويند ـ مثل حشويه و گروهى از اماميه ـ به آن اعتنا نمى شود. زيرا آنان اخبار ضعيفى را كه صحيح مىپندارند ـ ظن به آن دارند ـ مستمسك يك امر قطعىالصحة قرار دادهاند[35].
نظير بيانات بالا كه از تفسير مجمع البيان تقرير شد، در مقدمه تفسيرالتبيان مرحوم شيخ ابوجعفر طوسى(ره) است كه ديدگاه او را نيز در اين زمينه تبيين مىكند. شيخ طوسى نيز چون طبرسى، براى تأييد گفتار و تبيين عقيده خويش، گفتار سيد مرتضى را مورد اشاره قرار مىدهد و بدان سبب سخن خود را تقويت و نصرت مىكند[36].
از نقل مطالب گذشته، نظرگاه سه تن از فحول و شخصيتهاى طراز اول علماى شيعه يعنى سيد مرتضى، شيخ طوسى، و امين الاسلام طبرسى آشكار شد.
مولى فتح اللّه كاشانى: وى همان سخن سيد مرتضى را بدون كم و كاست مىآورد و به همان سخن باورمند است. سخن سيد در سطور پيشين از تفسير مجمع البيان نقل شد كه لازم به تكرار نيست[37].
سيد ابو الحسن مرتضوى: وى طى مقدمهاى كه بر تفسير منهج الصادقين نوشته است در صفحات مختلف و با عبارات نزديك به هم ديدگاههاى خويش را در باره ترتيب قرآن ـ اعم از آيات و سورهها ـ آشكار مىسازد[38].
سيد شرف الدين عاملى: «قرآن كريم در ايام حيات پيامبر به همين ترتيب كنونى گردآورى شده و آيات، سورهها سائر كلمات و حروف آن بدون زيادى و كمى و پس و پيش و بدون تغيير و تبديل تنظيم شده بود. بله بنظر ما قرآن كنونى به همين ترتيب و هيئت در عصر رسالت تأليف و جمعآورى شده بود و در زمان پيامبر لفظ «كتاب» بر او به كار مىرفت: «ذلِكَ الْكِتابُ لارَيْبَ فِيْهِ هُدىً لِلْمُتَّقِيْنَ[39]»؛ و اين دليل مىشود بر اين كه قرآن در زمان رسول خدا علاوه بر حفظ در سينهها، نوشته هم شده بود چونكه بر محفوظات در سينهها ماداميكه گردآورى و بازنويسى نشود كتاب اطلاق نمىشود. به هر صورت نظر اهل تحقيق از علماى شيعه اين است كه قرآن عظيم همين نوشتار بين دو جلد است كه در دسترس مردم مىباشد. پژوهشگرانِ اهل سنّت اين را از ما به خوبى آگاهى دارند ـ گر چه از فرط تعصب ابراز نمىدارند – و اهل انصافِ آنان به آن تصريح مىكنند»[40].
سيد بن طاووس: ايشان اول سخن ابوالقاسم بلخى را از تفسيرش بنام «جامع علم القرآن» نقل مىكند به اين بيان: «من در شگفتم از اينكه مسلمانها سخن كسى را كه خيال مىكند رسول خدا قرآن را كه بر امتش حجت است پراكنده و از هم گسسته رها نموده است بپذيرد. قرآنى كه مبناى دعوت پيامبر و منبع احكام الهى و ميزان سنجش در ستى دينى است كه پيامبر براى ترويج آن مبعوث شده است. چگونه امكان دارد كه پيامبر قرآنى را در حد حروف و كلمات در ميان مسلمانان باقى گذاشته و آن را به منظور حفظ و نگهداريش گردآورى و تنظيم نكرده و دستور به خواندن در ست و استوار آن نداده و قرائتهاى نادرست را اصلاح نكرده و اعراب و اندازه آن را معين نكرده و آيات و سورههاى آن را گردآورى و تنظيم نكند؟! گمان نمىرود كه يك فرد مسلمان چنين كارى انجام دهد چه برسد به پيامبر رب العالمين».
سپس مرحوم سيد بن طاووس در تأييد سخن بلخى چنين ابراز عقيده مىكند: «به جانم سوگند آنان كه گمان مىكنند پيامبر امر ساماندهي قرآن را بلا تكليف گذاشته تا كسانى پس از سالها بعد از رحلت پيامبر جمع و تأليف كند سخن باطل و گزافى را زمزمه مىكنند كه بر هيچ اهل اطلاعى پوشيده نيست. اگر اين سخن را بپذيريم كه كسانى پس از سالها بعد از پيامبر دست به جمع و تأليف قرآن زدهاند معنايش اين است كه آنان در ست ساختار قرآن به دست پيامبر را نشانه رفته و بر خلاف آن، قرآن را ساماندهي و تدوين كردهاند[41].
شيخ على محدث خراسانى: «به قطع مىتوان گفت از همان سالهاى هشتم و نهم بعثت قرآن مجموع بوده است[42]».
محمد نهاوندى: ايشان پس از اينكه ترتيب آيات و سورههاى قرآن را توقيفى دانسته و ادله و شواهد نيز بر مدعاى خويش اقامه مىنمايد، چنين نتيجهگيرى مىكند: «كل ذلك يورث القطع بان ترتيب الآيات و السور لم يكن با هواء الصحابه و سلقهم بل كان بوحى اللّه و امر رسوله صلىاللهعليهوآله[43]».
از مطالب مزبور يقين حاصل مىشود كه ترتيب آيات و سورههاى قرآن طبق ميل و سليقه صحابيان نبوده است بلكه بر اساس وحى الهى و دستور پيامبر تنظيم و تدوين شده است.
محمد صادقى: «چگونه امكان دارد كه خداوند پيامبرش را كه مهبط و فرودگاه وحى الهى است از شتاب به باز خوانى قرآن باز دارد: «وَ لا تَعْجَلْ بِاالْقُرآنِ مِنْ قَبْلِ اَنْ يُقْضى اِلَيْكَ وَحْيُهُ وَ قُلْ رَّبِّ زِدْنِىْ عِلْماً[44]». و جمع و بيان قرآن را ويژه خود بداند: «إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ» ـ «ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ[45]». و حتى به پيامبرش هم اجازه جمع و بيان ندهد. آنگاه براى جانشينان غير معصوم يا معصوم او تجويز كند كه قرآن را جمع و تأليف كند؟! از نظر عقل و دين سه استحاله و امتناع در اين كار وجود دارد:
1 ـ اين ساختار كه با ترتيب و تنظيم عجيبى گردآورى شده است بدون وحى الهى امكان ندارد و محال است.
2 ـ محال است كه مسلمانها در تمام عصرها و قرون بر چيزى كه بدست يكى از آنان ترتيب داده شده است اجماع و اتفاق نظر داشته باشند.
3 ـ محال است كه خداوند ساماندهي قرآن را به غير پيامبر واگزار كرده باشد در صورتى كه پيامبرش را از آن باز داشته باشد. پس قرآن در عصر پيامبر به همين ترتيب كنونى تنظيم و تأليف شده و آموزش داده و حفظ مىشد و گروهى از صحابه چندين نوبت آن را در نزد پيامبر ختم مىكردند. آيهاى جمع و بيان ـ در سوره قيامت ـ ما را از گفتگو پيرامون ساختار قرآن بىنياز مىگرداند كه چه كسى و چگونه قرآن را گردآورى نمود؟ ارزش احاديث متناقض در باره كيفيت ساختار قرآن و شخصيت گردآورنده چهاندازه است؟ احاديثى كه علاوه بر تعارض در ميان خود آنها با آيه جمع و برهان عقلى و روايات متواترهاى كه ساختار قرآن را سامان يافته در زمان پيامبر ميداند نيز در تعارض قرار دارند[46].
مصحف امام على عليهالسلام نيز عين همان قرآن بود كه بدليل تأويلات و تفسيراتى كه از پيامبر شنيده بود و در آن ثبت كرده بود آن را نپذيرفتند؛ زيرا موجب رسوايى گروهى از منافقين مىشد.
داستان گردآوري قرآن بعد از پيامبر و در زمان خلفا آن است كه آنان همان مجموعه در زمان پيامبر را كه جداجدا نگاشته شده بود در مصحف واحد جمع كردند تا جمع پيامبر نابود نشود. و نيز آنان بر قرائت واحد متواتر اجماع كردند و مسلمانها هم از آن خوشنود بودند تا قرآن از اين نظر ـ از نظر قرائت ـ نيز وحيانى باشد. پس اختلاف در قرائت قرآن نيز بستر مناسبى ندارد و مسلمانها اعتماد و اعتقاد بر قرائتهاى غير متواتره كه مخالف قرائت متواتره و محفوظ و متعارف در بين مسلمانها است ندارند به خصوص آن قرائتى كه موجب اختلاف در معنى نيز بشود. نسبت دادن ساختار نظاميافتهى قرآن به غير پيامبر جز توهين به مقام رسالت پيامبر و قرآن و بالا بردن مقام نظام دهندگان قرآن نيست. قرآن با همين شيوه كنونى، تمام ابعاد وجودى آن از قبيل معانى، الفاظ، ترتيب آيات، سورهها، قرائت و … همه وحى الهى است[47]. به جز علماى كه نام برده شد، دانشمندان بسيارى ديگر از علماى شيعه بر ساختار و تنظيم قرآن در زمان حيات پيامبر تصريح و تأكيد كردهاند كه تعدادى از آنها ذيلاً ذكر مىشود:
آيت اللّه خويى: البيان، فى تفسير القرآن، ص 257 ـ 277/ محمد حسين على الصغير: در اسات قرآنيه، ص 70 ـ 72/ آيت اللّه فاضل لنكرانى: مدخل التفسير، ص 241 ـ 273/ محمد تقى شريعتى: تفسير نوين، مقدمه، ص 16 ـ 22/ على كورانى عاملى: تدوين القرآن، ص 231 به بعد/ سيد جعفر مرتضى عاملى: حقايق هامه حول القرآن الكريم، ص 63 به بعد، چاپ جامعه مدرسين/ امام خمينى(ره): تهذيب الاصول، ج 2، ص 96/ الهيات سبحانى، ج 4، ص 451 ـ 452/ حسن زاده آملى: قرآن هرگز تحريف نشده است، ص 26، (به نقل از پژوهشهاى قرآنى، شماره 19 ـ 20)/ محمّد باقر حكيم: علوم القرآن، ص 9 ـ 14/ دكتر محمود راميار: تاريخ قرآن، انتشارات امير كبير، ص 280 ـ 295/ ابوالفضل ميرمحمّدى: تاريخ و علوم قرآن، ص 116/ محمد على گرامى: در سهايى از علوم قرآن، ص 22/ ناصر مكارم شيرازى: تفسير نمونه، ج 1، ص 8 ـ 11.
ب ـ بشري بودن ساختار سورهها
گروهى از دانشمندان فريقين در گذشته و حال عقيده دارند كه وقتى پيامبر اسلام رحلت كرد. قرآن در نوشت افزارهاى آن روز و سينههاى مردم پراكنده بود و قرآن بصورت مصحف تدوين يافته و نظاممند نبود. تنها آيات آن در ضمن سورهها، مرتب شده بود و سورهها نيز اسم گذارى شده بود اما ترتيب ميان سورهها برقرار نشده بود بلكه اين عمل بعد از رحلت پيامبر صورت گرفته است اول بار بدست زيدبن ثابت به دستور خليفه ابوبكر صحيفههايى تهيه شد و در زمان عثمان سورهها نظم گرفت و بصورت مصحف كنونى در آمد. البته در منابع شيعه و سنى رواياتى ديده مىشود كه پيش از همه على عليهالسلام به ساماندهي قرآن اقدام نموده بود كه مورد پذيرش حكومت وقت قرار نگرفت.
از طرفداران مشهور اين ديدگاه ميتوان به افرادي چون: ابن جزي، ابن فارس[48] علامه طباطبايى در الميزان و محمّد هادى معرفت در كتاب تمهيد اشاره كرد.
ج ـ بخشي توقيفي و بخشي بشري
عدهاى از دانشمندان راجع به ترتيب سورههاى قرآن قائل به تفصيل شده و معتقد شدهاند كه ترتيب سورههاى قرآن در بخشى توقيفى و بدستور پيامبر بوده است. و در بعض ديگر بشرى و به رأى صحابه مىباشد. اگر چه اين گروه در تعداد سورههاى توقيفى و بشرى اختلاف نظر دارند ولى در يك نقطه با هم مشتركند و آن اين كه تمامى آنها قائل به تفصيل شدهاند و تمام سورههاى قرآن را از نظر ترتيب، توقيفى يا بشرى نمىدانند. به دليل محدوديت حجم مقاله، از ارائه ديدگاهها و ادله بشري بودن ساختار قرآن و قول به تفصيل خودداري ميشود.
دليلهاى توقيفيت ساختاري قرآن
دليل نخست : آيات قرآن
«ذلِكَ الْكتابُ لارَيْبَ فِيْهِ[49]»، اين كتابى است كه شك در آن راه ندارد.
«كِتابٌ اَنْزَلْناهُ اِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ[50]»، كتابى است كه بر تو نازل كرديم تا مردم را از تاريكىها به سوى نور بيرون كنى.
«وَنَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْئىٍ[51]». ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز است.
«وَ الَّذِيْنَ يُمَسِّكُوْنَ بِا الْكِتابِ[52]» و آنها كه به كتاب ـ خدا ـ تمسك جويند.
آيات مذكور و دهها آيه ديگر كه مشتمل بر لفظ «كتاب» است به ظاهر دلالت مىكند كه در آن زمان يك مجموعهاى بوده كه به آن كتاب اطلاق شده است، البته در اين جا جاى مناقشه لغوى نيست بدان دليل كه قرآن كريم بر اساس فهم عرف سخن گفته است و عرف عمومى آن روز و امروز از كتاب يك مجموعه تأليف شده و مرتب را به ذهن تلقى مىكند نه معناى لغوى آن را.
از سوى ديگر در حديث ثقلين كه متواتر بين شيعه و سنى است. قرآن مجيد «كتاب» ناميده شده است و از اين نامگذارى چنين بر مىآيد كه قرآن ساختار نظام يافتهاي داشته است، چون «اقتضاى وجود كتاب نظم و ارتباط كلمات و آيات و سُوَر مىباشد[53]».
قرآن خود هميشه مهمترين موضوع كشمكش و بگو مگوهاى پيامبر و مشركان بود. آنان كاملاً بر آيات الهى وقوف داشته و از تبليغ آن آگاه بودهاند و بر اثر آن با اسلام نزاع مى كردند. مشركان براى آگاهى از تبليغ پيامبر، و مؤمنان براى تعلم و تدبر، آيات را در اختيار داشتهاند. مشركان مىگفتند: اينها افسانههاى گذشتگان است كه آن را نويسانده و شب و روز بر او ديكته مىشود: «وَ قالُوْا اَساطِيْرُ اْلاَوَّلِيْنَ اكْتَتَبَها فَهِىَ تُمْلى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَ اَصِيْلاً[54]».
پس اين واقعيت مطرح است كه نوشتههاى مرتبى وجود داشته كه مشركان بتوانند بگويند كه پيامبر قرآن را از روى افسانههاى گذشتگان نويسانده است. در آيات مكى موارد متعددى وجود دارد كه قرآن و كتاب با هم آمده است. از جمله:
«الر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ[55]»، اين آيات كتاب و قرآن مبين است.
«طس تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ وَكِتَابٍ مُبِينٍ[56]»، اين آيات قرآن و كتاب مبين است. يعنى نوشتههاى خواندنى است.
اين آيات و امثال آن بوضوح دلالت مىكند كه قرآن يك مجموعه مرتب بوده است. مؤيد اين مطلب آيات تحدى و مبارزه جوئى است، وقتى پيامبر مىگويد اگر مىتوانيد ده سوره مانند آن بياوريد، لابد قرآن تا آن موقع (سال نهم بعثت كه سوره هود نازل شده) نوشته و مدوّن در يك مجموعه و در دسترس مشركان بوده كه دعوت به آوردن ده سوره مانند آن مىشوند. اين مجموعه كه تا آن زمان بيش از 3400 آيه نازل شده بود، بايد يك جا در دسترس مشركان مىبود كه اين تحدى در ست باشد، بايد آنها مىدانستند كه به چه چيز دعوت به مسابقه شدهاند، مورد دعوى بايد روشن مىبود تا دعوت به شركت در همانند آوردن در ست باشد و الاّ اگر نمىدانستند كه همه آيات چيست و از همه پيام آگاه نبودند كه دعوت به مجهول و نامعلوم در ست نبود. اين است كه به گونهي قاطع مىتوان گفت دست كم از همان سالهاى هشتم و نهم بعثت و سالها پيش از هجرت قرآن مجموع بوده است.
يك آيه ديگر: «وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِى التَّوْراةِ وَ الانْجِيْلِ وَ الْقُرآنِ[57]». وعده حقى است بر خدا در تورات و انجيل و قرآن. در اين جا از نظر ثبت وعده خدا در اين سه دفتر آسمانى، هر سه در يك رديف آمدهاند. طبيعى است كه استفاده شود در اين هنگام، قرآن كاملاً نوشته و مرتب بوده كه از نظر ثبت وعده در رديف تورات و انجيل ذكر شده است[58].
از ظاهر رواياتى كه جامعين قرآن در عصر رسول خدا را يادآور مىشود، بخوبى آشكار مىشود كه قرآن در عصر رسول خدا يك ساختار نظام يافته و مرتبي داشته است و تعدادى از اصحاب، ويژهي تدوين و كتابت قرآن بودهاند.
پيامبر اكرم فرمود: «هر كه در مصحف نظر كند بدى نمىبيند». از اين سخن پيامبر چه فهميده مىشود؟ نگاه به مصحف جز نگاه به يك مجموعه است؟ اصلا مفهوم مصحف همان مجموعه است چنانكه برخى از دانشمندان معاصر تحقيق كافى در اين زمينه نموده است[59].
روايات زيادى كه فريقين از رسول اكرم راجع به اهميت قرآن و ثواب قرائت آن و فضيلت سورهها نقل كردهاند بخوبى نشان ميدهند كه قرآن در حيات پيامبر كامل و مدون و منظم بوده است از قبيل ثواب ختم قرآن يا مدت ختم، و نيز روايتى كه پيامبر عبد اللّه بن عمروعاص و ديگران را منع فرمودهاند از اينكه در كمتر از سه روز آن را ختم كنند[60]. و يا عبد اللّه بن عمرو، قيس بن صعصعه و سعيدبن منذر از پيامبر اجازه گرفتند كه قرآن را در چند شب پياپى ختم كنند، ابن كعب نيز به هشت شب يك دوره قرآن را ختم مىكرد. ختم قرآن در چند روز و يك هفته شگفت آور نباشد، در نسل بعد هم ميان تابعىها اين مرسوم بود. علقمة بن قيس (م 62 ه.) هر پنج شش شب يك دوره قرآن ختم مىكرد، برادرزادهاش، اسودبن يزيد (م75 ه.) كه از او بزرگتر بود و از آن هميشه روزه داران سرسخت بود. او در ماه رمضان قرآن را هر دو شب يكبار ختم مىكرد و در سائر اوقات هفته يكبار ختم قرآن داشت[61]. يا آنكه فرمود: «هر كس ثلث قرآن به او داده شود ثلث نبوت داده شده و هر كس دو ثلث قرآن بوى داده شود دو ثلث و هر كس تمام قرآن به او داده شود تمام نبوت به او عطا شده است جز اينكه بدو وحى نمىشود[62]» يا «هر كس “قل يا ايهاالكافرون” را بخواند مثل آن است كه ربع قرآن را خوانده و هر كس سوره توحيد را بخواند ثواب ثلث باو داده مىشود[63]».
اگر قرآن در آن زمان مجموع نبوده و اول و آخرش ناپيدا بوده است ديگر كسى به ثلث و ربع و نصف و تمام آن آگاهى نداشته است و ختم قرآن هرگز محقق نخواهد شد و فضل ختم قرآن از اصل باطل ميشود. از اينكه پيامبر از يك سوم و دو سوم و كل قرآن سخن گفته و ثواب ختم قرآن را براى امت بيان نموده است بخوبى فهميده مىشود كه قرآن در آن زمان كاملا مجموع و مدون بوده و حد و حدود معينى داشته است.
علماى اسلام در طول تاريخ اسلام راجع به فضائل قرآن و سورهها و آيات قرآن و خواص آنها تأليفات متعددى داشتهاند و احاديث پيامبر و ائمه عليهمالسلام و اصحاب را در اين زمينه جمع آورى كردهاند كه اين مختصر مجال ذكر اقيانوس روايات و احاديث را ندارد و علاقهمندان مىتوانند به كتب مربوطه از قبيل كتاب فضل القرآن در جلد دوم اصول كافى، و من لا يحضره الفقيه و كتاب القرآن، در جلد چهارم وسائل الشيعه و جلد اول مستدرك الوسائل و كتاب القرآن در جلد 92، بحار الانوار و تفاسير مجمع البيان و نمونه و بصائر و نيز كتابى كه يكى از دانشمندان معاصر تأليف نموده است بنام «جامع الاخبار و الآثار عن النبى و الائمة الاطهار» كه در دو مجلد چاپ شده، مجلد اول فضائل قرآن و مجلد دوم فضائل سورهها و آيات قرآن را بيان مىكند[64]. مراجعه نمايند.
لازم به ذكر است كه صاحب كتاب مقدمة المبانى راجع به فضائل سورههاى قرآن حديث طولانى از پيامبر نقل مىكند كه در ساليكه پيامبر در آن از دنيا رحلت فرمود، دو نوبت كل قرآن را بر ابى بن كعب قرائت نمود. سپس ابى بن كعب از پيامبر صلىاللهعليهوآله در خواست نمود كه از ثواب قرائت سورههاى قرآن برايم بگوييد، پيامبر ثواب تك تك سورههاى قرآن را به ترتيب كنونى براى ابى بن كعب بيان نمود، از فاتحة الكتاب آغاز و به سوره ناس ختم نمود، جز اينكه ثواب سوره 32 يعنى سوره سجده با ثواب سوره 67 يعنى سوره ملك را يك جا بيان نمود و فرمود «هر كه سوره سجده و ملك را قرائت كند. اجر احياى شب قدر به او داده مىشود» و نير دو سوره معوذتين را باهم ذكر فرمود: هر كس: «قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق» را قرائت كند مثل آن است كه همه كتاب خدا را كه بر پيامبر نازل شده است قرائت كرده است[65].
پيامدهاى روايت مذكور:
1 ـ پيامبر اكرم بى نهايت اهميت نسبت به قرآن قائل بوده كه در سال آخر عمرش دو بار تمام قرآن را براى ابى خوانده تامبادا ديگران در آينده خيال كنند كه قرآن در زمان پيامبر مجموع و مرتب نبوده است.
2 ـ ترتيب سورههاى قرآن به همين ترتيب كنونى بوده است كه در روايات هم دقيقا به همين ترتيب آمده است.
3 ـ تعداد سورههاى قرآن 114 بوده است نه كم و نه زياد.
4 ـ يكى از مهمترين پيامدهاى روايت مذكور اين است كه انسان را نسبت به قرائت قرآن و سورهها و آيات آن ترغيب و تشويق مىنمايد[66].
* عن رسول اللّه صلىاللهعليهوآله: «انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى اهل بيتى». دو چيز گرانبها در ميان شما مىگذارم: كتاب خداوند و عترتم، اهل بيتم (خانوادهام)؛
* و عنه صلىاللهعليهوآله ايضا: «فلا يمس القرآن انسان الا و هو طاهر»، به قرآن كسى دست نزند مگر اينكه پاك باشد[67].
* و نيز فرمود: در وغگويان بر من زياد شده و بسيار شوند كسى كه از روى عمد بر من در وغ ببندد جايگاهش آتش جهنم است. وقتى حديثى از من شنيديد به كتاب خدا و سنت قطعيه من عرضه بداريد، آنچه موافق كتاب خدا و سنت من است بپذيريد و هر چه مخالف بود نپذيريد. (در تعبير ديگر دارد، بر ديوارش بزنيد)[68].
منظور از كتاب خدا و قرآن در احاديث فوق، به هيچ وجه نمىتواند برگهاى پراكنده در دست مردم باشد، اگر مجموعهاى بنام قرآن و كتاب اللّه در زمان پيامبر نبوده است پس محور قرار گرفتن آن براى عرضه احاديث و نهى از تماس با آن بدون طهارت چه معنى مىدهد؟ پس وجود چنين احاديثى حاكى از وجود مجموعه منظم و نوشته شده و رايج در بين مردم مىباشد. «به اوراق پراكنده در دل اكتاف و اقتاب و … كه كتاب، اطلاق نمىشود مگر اينكه قرينهاى در كار باشد[69]». پس مجموعهاى بصورت كتاب بوده كه براى صحابه معهود و معلوم بوده است.
* ان رسول اللّه صلىاللهعليهوآله قال: «اعطيت مكان التوراة السبع الطوال و اعطيت مكان الزبور المئين و اعطيت مكان الانجيل المثانى و فضلت بالمفصل[70]». رسول خدا فرمود: «به جاى توراة هفت سوره بزرگ قرآن و بجاى زبور سورههاى مئين و به جاى انجيل سورههاى مثانى (از هود تا نحل) به من داده شده است و به سبب سورههاى مفصل فضيلت و برترى داده شدهام. ـ يا سورههاى مفصل را علاوه داده شدهام.
با توجه به اين حديث و ترتيب ويژهاى كه در تقسيم قرآن قرار داده است. قابل تطبيق با نظم و ساختار كنونى قرآن است. گر چه به صورت تفصيل و انطباق صد در صد از روايت مزبور استفاده نمىشود، ولى يك ساختار و انطباق اجمالى از روايت بدست مىآيد براى اينكه قرآن كنونى بجز سوره حمد، به طور تقريبى از سورههاى طولانى آغاز شده و هر چه رو به پايان مىرود از حجم سورهها كاسته مىشود و روايت هم اين مقدار دلالت را بگونه روشن و آشكار ميرساند. و حتى يك روايت از حذيفة بن يمان نقل شده است كه نشان ميدهد سورههاى قرآن در آن زمان به همين ترتيب كنونى و نه ترتيب ديگر مرتب بوده است: حذيفة بن يمان گفت: «پيامبر در نمازى سوره بقره و آل عمران و نساء را قرائت فرمود[71]».
* رسول خدا در هنگام رحلت فرمود دوات و قلمى بياوريد كه چيزى بنويسم تا پس از من گمراه نشويد. عمر در آن جا گفت: «حسبنا كتاب اللّه» كتاب خدا ما را بس است. از اين سخن هم ـ كه بى اندازه سخن ناصوابى است ـ استفاده مىشود كه لابد كتاب خدا در آن موقع يعنى اواخر عمر پيغمبر مجموع و محفوظ و معلوم بوده كه امت را بدان ارجاع داده و آن را كافى ميداند وگرنه اكتفا كردن بدان در ست نبود[72].
* حدثنا قتيبة بن سعيد حدثنا سفيان عن عبدالعزيز بن رفيع قال: «دخلت انا و شدادبن معقل على ابن عباس (رض) فقال له شداد بن معقل: اترك النبى صلىاللهعليهوآله من شى؟ قال: ماترك الا ما بين الدفتين. قال: و دخلنا على محمدبن الحَنَفيّة فسألناه فقال: ماترك الا ما بين الدفتين[73]».
اين حديث را بخارى در جامع صحيح خود در باب: «من قال لم يترك النبى صلىاللهعليهوآله الا ما بين الدفتين»، ذكر كرده است.
اين حديث كه به عقيده اهل سنت از احاديث صحيحه است[74]. پشت تمامى قائلان به ساماندهي قرآن در زمان صحابه را مىلرزاند يعنى آن عده از كساني كه معتقد به ساماندهي قرآن پس از رحلت رسول خدا و در زمان خلفاء شدهاند دو راه بيشتر ندارند، يا بايد از اين حديث و امثال آن كه طبق معيار آنان صحيح است دست بكشند و يا تغيير عقيده داده و ملتزم به توقيفى بودن ساختار قرآن بشوند چون حديث در گردآوري قرآن در ميان دو جلد صراحت دارد كه: عبد العزيز بن رفيع گفت: «من و شداد بن معقل هر دو پيش ابن عباس رفتيم، شداد از او پرسيد: آياپيامبر كه از دنيا رحلت فرمود چيزى هم بجاى گذاشت؟ ابن عباس پاسخ داد: او چيزى جز مابين الدفتين به جا نگذاشت. رفيع گفت وقتى پيش محمدبن حنفيه رفته و از او همان پرسش را كرديم او نيز در جواب گفت: او چيزى جز ما بين الدفتين بجا گذاشت. جاى بسيار شگفت است كه با وجود اينگونه روايات آشكار در ساماندهي قرآن در زمان پيامبر چگونه عدهاى معتقد به خلاف آن شدهاند؟!
* روايات در اثبات مطلوب ما خيلى بيش از آن است كه در اين مختصر بگنجد و ما از باب نمونه تعدادى از آنها را يادآور شديم، بسيارى از نويسندگان معاصر نيز به روايات اشاره نمودهاند.
گر چه برخى از آن روايات قابل خدشه است ولى در مجموع ثابت مىكند كه قرآن كريم در زمان حيات پيامبر مجموع و مرتب بوده است.
نكته قابل يادآورى:
آنچه كه بايد در خاتمه بحث روايات ذكر شود اين نكته است كه ممكن است در ذهن خواننده محترم اين شبهه بوجود آيد كه روايات مزبور و امثال آنها از نظر سند و دلالت قابل مناقشه است. بدان جهت كه اكثر روايات ياد شده فاقد معيار اعتبار است و نمىتوان به آنها استناد جست زيرا كه از ديدگاه فنى، رجال سند توثيق نشده است. از سوى ديگر، دلالت روايات بر مدعا نيز مشكل و ابهام دارد، زيرا كه بيشترين آنها دلالت بر اصل گردآوري قرآن در زمان حيات پيامبر صلىاللهعليهوآله مىكند و ساختار نظاممند، مشخص و معينى از آنها استفاده نميشود.
در پاسخ اين شبهه بايد گفت:
اولاً: معيار در اعتبار روايت منحصر به توثيق رجال سند نيست و اصولا مىتوان گفت كه وثاقت راوى معيار اعتبار نيست. آنچه كه از كلمات بزرگان فن به دست مىآيد اين است كه معيار در اعتبار روايت اطمينان به صدور آن از معصوم عليهمالسلام است كه يكى از راههاى آن وثاقت راوى است. چندين طريق ديگر نيز براى اعتبار روايت ذكر كردهاند از قبيل تظافر روايات، عمل مشهور و قوت متن. روايات ياد شده اگر چه تعدادى از آنها از نظر سند ضعيفند اما تظافر آنها قابل انكار نيست و اين خود در اعتبار روايات كافى است و مىتوان به مضمون آنها معتقد شد. افزون بر آنكه نگارنده معقتد است، روايات ياد شده از نظر متن نيز نيرومند و خردپسندانه است.
ثانياً: در ست است كه اكثر روايات دلالت بر اصل گردآوري قرآن مىكند نه ترتيب خاص، ولى بايد توجه داشت كه هيچ گردآوري بدون ترتيب و نظم خاصى امكانپذير نيست، مگر اينكه يك عمل غير ارادى و لا يشعر باشد، و چون ما دليل بر ساختار ديگر مغاير با ترتيب كنونى در دست نداريم و از سوى ديگر تأييد معصومين و بزرگان دين را نيز بر ترتيب و ساختار كنونى قرآن داريم و از سوى سوم در هيچ زمان و مكانى هم ديده نشده است كه قرآنى برخلاف نظم كنونى آن نوشته و يا چاپ شده باشد. ناگزير معتقد بر ساختار و ترتيب كنونى در زمان پيامبر شده و ظواهر روايات را با قرآن موجود تطبيق مىكنيم.
افزون بر آن كه شواهدى نيز بر اين تطبيق از روايات داريم كه نمونههايى از آن نقل شد[75].
دليل سوم ـ اجماع صحابه بر ساختار قرآن عثمان
در زمان عثمان وقتى مصاحف شخصى صحابه جمع آورى شده و توحيد مصاحف پديد آمد. تمام صحابه بر مصحف عثمان با همان نظم و ترتيب اجماع كرده و آن را با جان و دل قبول كردند و كسى با آن به مخالفت بر نخواست و دست از مصحف فردى كه در زمان پيامبر براى خود گردآورده بودند كشيده و بر مصحف رسمى دل بستند. اگر اين مسأله از مسائل بشرى و سليقهاي بود قهرا در بين آنان اختلاف نظر پيش مىآمد و هر كدام از قرآن خود تبليغ مىكردند و به اين آسانى از كار عثمان پيروى و تمكين نمىكردند، اجماع صحابه بر قرآن عثمان دليل بر توقيفى بودن مسأله است[76].
علاوه بر آن مسلمانها نيز در طول تاريخ، قرآن را به همان ساختار و ترتيب عثمان پذيرفته و بر آن اتفاق نظر دارند و احدى عَلَم مخالفت بلند نكرده و در صدد بهم زدن نظم قرآن بر نيامدهاند اگر مسئله سليقهاى بود، دست كم كسانى سر بلند كرده و به عنوان مصلح ساختار و نظم قرآن اقدام به ايجاد نظم نوين در قرآن مىكردند و هيچ گونه عتاب و عقابى هم بدنبال نداشت. اينكه كسى جرأت بهم زدن نظم كنونى و ايجاد نظم نوين را در خود نديده و نمىبينند. دليل بر توقيفى بودن اين نظم و ترتيب و چينش خاص است.
دليل چهارم ـ حكم عقل
ترديدى نيست كه پيامبر صلىاللهعليهوآله نسبت به آموزش، قرائت، حفظ و ختم قرآن نهايت اهتمام را داشته است و اين نيست مگر اينكه قرآن را به عنوان يك فرهنگ سازنده، با شالوده وجود مسلمانها عجين كند بگونهاى كه ديگر قابل تغيير و تبديل نباشد. نه تنها پيامبر كه اصحاب و مسلمانها نيز به پيروى از رسول خدا نسبت به قرآن اهميت فراوانى قائل بودهاند به چند نمونه از آنها اشاره مىشود:
1 ـ عربها نسبت به حفظ كردن كلام بليغ و سخنرسا اهميت ويژهاى قائل بودند و بدين جهت اشعار و خطبههاى دوران جاهليت را از بر مىكردند. با اين همه چگونه قابل تصور است كه نسبت به حفظ قرآن كه بليغترين افراد را به مبارزه خوانده است و فصيحترين خطيبها را دهن بسته است، ساكت نشسته و به آن اهميتى قائل نشوند؟
2 ـ پيامبر اسلام كه در ميان مسلمانها از قدرت و نفوذ فوق العادهاى برخوردار بود علاقه و اشتياق فراوان به حفظ قرآن ابراز مىفرمود، و در اين باره تأكيد زياد مىكرد. قاعدتاً زعيم و پيشواى يك جمعيت اگر اظهار علاقه و اشتياق به حفظ نمودن و يا خواندن يك كتاب بكند، مسلما آن كتاب در ميان چنين جمعيتى رايج ميگردد و آن مردم براى جلب رضاى رهبر و پيشواى خود در حفظ آن كتاب بر همديگر سبقت خواهند گرفت.
3 ـ حفظ نمودن قرآن موجب عظمت و شخصيت در ميان مردم بوده و مسلمانان نسبت به حافظ قرآن با نظر تكريم و احترام فوق العاده مىنگريستند، چنانكه براى اهل اطلاع از تاريخ اسلام اين مهم پوشيده نيست.
4 ـ اجر و ثوابى كه خواننده و حفظ كننده قرآن به آن نائل مىگردد از مهمترين عواملى است كه مسلمانان را به قرائت و حفظ كردن قرآن وادار مىساخت و به همين علت بود كه مسلمانان نسبت به قرآن و حفظ كردن آن بيش از آنچه بمال و جانشان و به اولاد و فرزندانشان اهميت بدهند اهتمام مىورزيدند، تا جائى كه در تاريخ آمده است كه بعضى از زنان نيز همه قرآن را گردآورى نموده بودند[77].
اينها نمونه هايى از انگيزههاى اهتمام مسلمانها به قرآن بود كه يادآورى شد و روايات فراوان هم راجع به ترغيب مسلمانها نسبت به حفظ و قرائت قرآن داريم كه به علت اختصار از ذكر آن خوددارى مىشود و علاقهمندان مىتوانند به كتب مربوطه مراجعه كنند[78].
حال كه اهتمام پيامبر و مسلمانان نسبت به قرآن تا حدودى دانسته شد آيا مىتوان گفت يك چنان اهتمامى بدون عنايت به حفظ نظم و ترتيب و جامعيت اين كتاب آسمانى به ثمر مىنشست؟ مىتوان تا پاى جان به وحى پاى بند بود و آن را عظيمترين عطيه الهى دانست و توجهى به نظم و تأليف آن نداشت؛ چگونه باور مىشود كه پيامبر با يك چنين اهتمام عظيم در آموزش و نگارش قرآن يكباره در گردآورى و ساختار آن بى تفاوت بماند؟ قرآنى كه خود ابلاغ فرموده و تا قيام يوم دين محور و ركن تمدن انسانى است، آن وقت نسبت به آينده آن بى تصميم بماند؟ اگر هم دليل نقلى و مدرك تاريخى نمىداشتيم، به حكم عقل سليم و قرائن و احوال بايد قبول مىكرديم كه قرآن به دستور پيامبر تنظيم و تأليف شده است چه رسد به آنكه آن همه بيّنات و شواهد قرآنى و سنتى و تاريخى در اختيار داريم[79].
علماى فريقين به كثرت روايت كردهاند هر آيه و سورهاى كه نازل مىشد پيغمبر به كاتبان وحى امر مىفرمود كه آنها را در كجا قرار بدهند و آيه را در كدام سوره و بعد از كدام آيه و سوره را قبل از كدام سوره و پس از كدام بنويسند اين است كه مىبينيم در ميان سورههاى مكى آيه يا آياتى مدنى و برعكس واقع شده است و محال است كه مسلمانها بدون دستور پيغمبر و با ميل و نظر خود چنين عملى را انجام داده باشند با آنكه آنها در امور بسيار كوچكتر در مورد قرآن احتياط مىكردند هم چنانكه در موقع اختراع نقطه و اعراب آنها تامدتى توقف داشتند كه الفاظ قرآن را منقوط و معرب كنند[80].
دليل پنجم ـ نام گزارى سوره حمد به فاتحة الكتاب در زمان پيامبر
از روايات فراوانى كه راجع به فضيلت سوره حمد وارد شده است به روشنى استفاده مىشود كه اين سوره در زمان پيامبر نيز به نام «فاتحهالكتاب» يعنى آغازگر كتاب، معروف بوده است. از جمله روايتى است كه صاحب كتاب: «جامع الاخبار و الآثار فى فضائل سور القرآن و آياته» از تفسير عياشى، از رسول خدا نقل مىكند كه فرمود: «ان اللّه تعالى منّ علىّ بفاتحة الكتاب من كنز العرش». يعنى خداوند بمن منت نهاد و از گنج عرش خود فاتحهالكتاب را بمن داد. بعد راجع به عظمت سوره حمد روايتى از پيامبر نقل مىكند كه پيامبر فرمود: «فاتحة الكتاب» شريفترين چيزى است كه در گنجينههاى عرش الهى وجود دارد.
ويا حديث قدسى كه پيامبر از خداوند حكايت مىكند كه فرمود: «… و اعطيت لك و لامتك كنزا من كنوز عرشى، فاتحة الكتاب و خاتمة سورة البقرة»، يعنى براى تو و امتت فاتحة الكتاب و پايان سوره بقر را كه گنجى از گنجهاى عرشم مىباشد عطا كردم[81].
اين گونه روايات به خوبى دلالت دارد كه در زمان پيامبر كتابى بوده و يا دست كم طرح و نقشه آن با تمام خصوصيات و ترتيب در اختيار پيامبر بوده كه آغاز و انجامى داشته است و من گمان مىكنم كه پيامبر صلىاللهعليهوآله در نزول دفعى قرآن در شب قدر، از اين ترتيب و نظم آگاه شده باشد چنانكه برخى از روايات نيز به آن اشاره دارد[82]. و بعضى از مفسرين به آن تصريح كرده است[83].
البته در صورتى روايت مزبور براى ما شاهد مىشود كه كلمه «بيت المعمور» در روايت شيعه و «سماءالدنيا» در روايت اهل سنت كه از ابن عباس نقل شده است را به قلب رسول خدا تأويل كنيم چنانكه مرحوم فيض كاشانى و ابو عبدالله زنجانى به آن معتقدند[84].
به هر صورت نامگذارى سوره حمد به فاتحة الكتاب در عصر رسول خدا بهترين شاهد بر مدعاى ما است كه قرآن در زمان حيات پيامبر بصورت كتاب مجموع و مدون بوده است وگرنه آغاز و انجامى متصور نيست.
نكتهاى كه از حديث قدسى استفاده مىشود اين است بدنبال ذكر فاتحهالكتاب «خاتمة سورة البقره» را ياد آور شده است و از اين فهميده مىشود كه در زمان رسول خدا ترتيب قرآن به همين ترتيب كنونى بوده است و گرنه فاتحة الكتاب كه به قولى پنجمين سورهاى است كه در مكه نازل شده است در حالى كه بقره اوّلين سورهاى است كه در مدينه نازل گرديده است[85]. و تقارن بين آن دو در حديث قدسى حكايت از ساختار و نظم خاص قرآن دارد.
دليل ششم ـ چينش خاص سورهها
از جمله دلايلى كه بر توقيفى بودن ترتيب سورهها وجود دارد حالت خاصى است كه بر چينش سورهها حاكم است؛ سورههايى كه با 7 «حم» يا 6 «الر» شروع مىشوند پشت سر هم قرار گرفتهاند اما سوره هايى كه با 5 «تسبيح» شروع مىشوند پى در پى نيامدهاند. و سوره «نمل» ميان دو سوره «طسم شعرأ» و «طسم قصص» فاصله شده است كه در مطلع مانند يكديگرند. همچنين سوره «مطففين» ميان دو سوره «انفطار» و «انشقاق» واقع شده است كه در آغاز و انجام همانند يكديگرند.
پس اگر ترتيب سورهها توقيفى نبود و از روى سليقهي مشخص انجام گرفته بود بى گمان مىبايست «مسبّحات» پشت سر هم مىآمدند، «طس» پس از «قصص» ذكر مىشد و «مطففين» قبل از انفطار يا بعد از انشقاق قرار ميگرفت و ميان سورههاى دارنده «الر» نيز فاصله مىافتاد[86]. دليل ياد شده از راه عدم وجود ملاك مشخص در ترتيب موجود نشان دهنده توقيفى بودن ترتيب سورهها است.
ادله ديگرى نيز براى توقيفى بودن ترتيب سورهها ذكر شده است از قبيل وجود تناسب و ارتباط ميان سورهها كه خود موضوع مستقل و جداگانهاى است در علوم قرآن. يا آيه 18، سوره قيامت: «اِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ»، كه خداوند جمع قرآن را به خودش نسبت مىدهد. يا آيه 9، سوره حجر: «اِنّا نَحْنُ نَزَّلْنا الذِّكْرَ وَ اِنّالَهُ لَحافِظُوْنَ»، كه خداوند حافظ تمام جهات قرآن از جمله نظم و ساختار آن مىباشد. يا آيه 42، سوره فصلت: «لا يَأْتِيْهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ»، كه در صورت ساختار بشري و غير معصوم داشتن، شائبه باطل به قرآن راه مىيابد[87].
جمعبندى و نتيجهگيرى
به طور تفصيل آشكار شد كه ما در بررسى ترتيب سورهها در مقابل سه نظريه قرار داريم كه هر كدام دلايل ويژه خود را دارند به گونهاى كه در وهله اول ما را نوعى سرگردانى و مشكل گزينش يكى از ديدگاهها روبرو مىسازد. اما در اثر تحقيق و ارزيابى دقيق در باره ديدگاههاى ياد شده روشن خواهد شد كه ديدگاه توقيفى بودن ساختار قرآن از اعتبار و استحكام بيشترى برخورد بوده و شواهد قابل قبول تاريخى، روائى و اعتبار عقلائى نيز آن را تأييد مىكند. چگونه مىتوان پذيرفت كه پيامبر اسلام با آن همه اهتمام نسبت به قرآن و قرائت و حفظ آن و نيز حريص بودن نسبت به ضبط آن بطورى كه در موقع نزول، پيش از انقضاى وحى آن را با خود زمزمه مىكند كه مبادا چيزى از آن فراموش شود و خداوند از اين كار نهى مىكند: «لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ» «وَ لا تَعْجَلْ بُالْقُرآنِ مِنْ قَبْلِ اَنْ يُقْضى اِلَيْكَ وَ ْحُيُه» و گردآوري قرآن را خداوند خود تضمين مىكند. و نيز پيامبرى كه ديگران را نسبت به قرآن و قرائت و حفظ آن ترغيب مىكند و ميداند كه اين كتاب محور تمدن اسلامى تا روز قيامت خواهد بود، با اين حال آن را ساماندهي و مرتب نمىكند و كار تنظيم و ساماندهى آن را به آيندگان غير معصوم واگذار مىكند و در اين ميان زيدى پيدا مىشود كه بدستور ابوبكر و اشاره عمر و گواهى دو نفر و گاهى شهادت يك نفر آن را ثبت مىكند كه از تلف و نابود شدن بازداشته شود، آيا چنين كارى معقول و خرد پسند است؟ هرگز!!! چنين عملى از يك انسان عادى سر نمىزند چه برسد به پيامبرى كه رئيس خردمندان است. افزون بر آن چگونه مىتوان تصور كرد كه در زمان پيامبر حافظان و قاريان قرآن نمىدانستند. كه قرآن را چگونه و به چه ترتيب بخوانند و يا بهر ترتيب دلخواه كه بخوانند مرضى و پسنديده باشد و هيچ ترتيبى بر ترتيب ديگر برترى نداشته باشد؟ شايد به همين دليل بوده است كه در زمان عثمان هيچگونه مخالفتى نسبت به ترتيب سورهها در مصحف او پيش نمىآيد و همه آن را مىپذيرند و از مصاحف شخصى به آسانى دست بر مىدارند و حتى اميرالمؤمنين على بن ابيطالب كه سالها پيش از اين يعنى در زمان خلافت ابوبكر مصحفش مورد پذيرش آنان قرار نمىگيرد و رد مىشود، كار عثمان را تأييد مىكند و مىگويد: «آنچه عثمان انجام داد با نظر و اتفاق ما بود و اگر نمىكرد من انجامش ميدادم» وفاق ياد شده و به دنبال آن تأييد اميرالمؤمنين عليهالسلام به وضوح دلالت ميكند كه ترتيب مصحف عثمان يك ترتيب ابتكارى و غير مأنوس نبوده است بلكه همان ترتيبى بوده است كه سالها پيش مردم آن را از پيامبر آموخته و به آن آشنا و مأنوس بودهاند و روزمره آن را تكرار مىكردند. بنابر اين بسيار بعيد است كه بگوييم هيچگونه ساختار و ترتيبى بر سورههاى قرآن در زمان پيامبر حاكم نبوده است. وانگهى اگر معتقد به ساختار و ترتيب خاص قرآن در زمان پيامبر نباشيم و بگوئيم كه ترتيب سورهها در زمان صحابه و پس از رحلت پيامبر پديد آمده است، دچار ابهامات و پيامدهاى ناصواب و غير قابل پذيرش خواهيم شد از قبيل تحريف، تقدس زدائى نسبت به ترتيب سورهها، عدم اهتمام پيامبر نسبت به اسلام و قرآن، ظنى الصدور بودن قرآن و …
پی نوشت:
[1] ـ سيوطى، الاتقان، 1 / 58.
[2] ـ سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 157ـ 158، منشورات الرضى، بيدار.
[3] ـ از جمله: مناهل العرفان، ج 1، ص 42، مباحث فى علوم القرآن، مناع القطان، ص 35، تاريخ القرآن و علومه، مير محمّدى، ص 82 و ص 92.
[4] ـ اسراء، آيه 106؛ مائده، آيه 15؛ توبه، آيه 6؛ علق، آيه 1؛ كهف، آيه 27.اما روايات: بحار ج 92 ص 120 وص 121
[5] ـ اسراء، آيه 88.
[6] ـ هادى، معرفت التمهيد، ج 1، ص 211، به نقل از ابن قثيبه در تأويل مشكل القرآن، ص 19، ص 37، چاپ جديد، المكتبه العلميه.
[7] ـ هادى معرفت، التمهيد، ج 1، ص 210 ـ 211؛ و نيز فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، ش 19 ـ 20، ص 329.
[8] ـ محمد تقى شريعتى، تفسير نوين، مقدمه، ص 52 ـ 53، به نقل از تاريخ آداب اللغه.
[9] ـ سيوطى، الاتقان، ص 211 ـ 216، منشورات الرضى، بيدار.
[10] ـ زرقانى، مناهل، ج 1، ص 240.
[11] ـ ر. ك. التمهيد، ج 1، ص 213؛ و پژوهشى در نظم قرآن، ص 55.
[12] ـ نمل، آيه 6.
[13] ـ انسان، آيه 23.
[14] ـ مائده، آيه 15.
[15] ـ نحل، آيه 89.
[16] ـ نساء، آيه 113.
[17] ـ عبد الهادى، فقهى زاده، پژوهشى در نظم قرآن، ص 56 و 58.
[18] ـ ر. ك. اوائل هر سوره در تفسير مجمع البيان، تفسير نمونه و بحار؛ ج 92.
[19] – زركشى، البرهان، ج 1، ص 256.
[20] ـ محمد فاضل لنكرانى، مدخل التفسير، ص 263.
[21] – زركشى، البرهان، 1 / 257.
[22] ـ علوم القرآن، عند المفسرين، ج 1، ص 437، به نقل از قرطبى، در «الجامع لاحكام القرآن»، ج 1، ص 59 ـ 62.
[23] ـ الاتقان، ج 1، ص 217.
[24] ـ همان.
[25] ـ آلوسى، روح المعانى، 1 / 27.
[26] ـ سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 218.
[27] ـ همان، ص 219.
[28] ـ همان، ص 219.
[29] ـ آلوسى، روح المعانى، ج 1، ص 25.
[30] – شلتوت، تفسيرالقرآن الكريم، ص 385.
[31] ـ زرقانى، مناهل العرفان، ج 1، ص 239 ـ 240.
[32] ـ صبحى صالح، مباحث فى علوم القرآن، ص 70.
[33] ـ قيامة، آيات 16 ـ 19.
[34] ـ صدوق، اعتقادات، باب 31، ص 92 الملحق به شرح باب حاديشر.
[35] ـ امين الاسلام، طبرسى، مجمع البيان، ج 1، ص 83 ـ 84.
[36] ـ شيخ طوسى، تفسير التبيان، ج 1، ص 3.
[37] ـ فتح اللّه كاشانى، منهج الصادقين، ج 1، ص 77.
[38] ـ همان، ص 33 ـ 49.
[39] ـ بقره، آيه 2؛ و دهها مورد ديگر كه اطلاق كتاب شده است.
[40] ـ سيد مرتضى رضوى، البرهان، على عدم تحريف القرآن، ص 231 ـ 232، به نقل از اجوبة مسائل جار اللّه، ص 34 ـ 37، چاپ دوّم، ج 1، سال 1377.
[41] ـ سيد بن طاووس، سعد السعود، ج 1، ص 192 ـ 193.
[42] ـ شيخ على محدث خراسانى، خورشيد تابان در علم قرآن، ص 42؛ و نيز تاريخ قرآن، محمود راميار، ص 238.
[43] ـ نهاوندى، نفحات الرحمن، ج 1، ص 12؛ و علوم القرآن، عند المفسرين، ج 1، ص 451.
[44] ـ طه، آيه 114.
[45] ـ قيامت، آيات 17 و 19.
[46] ـ براى اطلاع بيشتر بنگريد به: البيان، خويى، ص 247 ـ 259. مدخل التفسير، فاضل لنكرانى، ص 249 ـ 261. و در اسات قرآنيه، محمد حسين على الصغير، ص 70 ـ 72.
[47] ـ محمد الصادقى، الفرقان فى تفسير القرآن، ج 29، ص 282 ـ 284.
[48] ـ سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 216.
[49] ـ بقره، آيه 2.
[50] ـ ابراهيم، آيه 1.
[51] ـ نحل، آيه 89.
[52] ـ اعراف، آيه 170.
[53] ـ محمود راميار، تاريخ قرآن، ص 281.
[54] ـ فرقان، آيه 5.
[55] ـ يوسف، آيه 1.
[56] ـ نمل، آيه 1.
[57] ـ توبه، آيه 111.
[58] ـ محمود راميار، تاريخ قرآن، ص 282 ـ 284.
[59] ـ سيد مرتضى عسكرى، القرآن الكريم و روايات المدرستين، ص 264 ـ 272.
[60] ـ مقدمة المبانى، ص 27 ـ 60، نقل از تفسيرنوين، ص 18.
[61] ـ راميار، تاريخ قرآن، ص 287، به نقل از ابن سعد 6: 60.
[62] ـ مقدمة المبانى، ص 60؛ و تفسير نوين، ص 18.
[63] ـ مجمع البيان، ج 10، ص 854 و 839.
[64] ـ كتاب مزبور، تأليف سيد محمد باقر بن مرتضى، الموحد الابطحى الاصفهانى است كه موسسه الامام المهدى عليهالسلام قم المقدسه آن را به سال 1411 ه. ق. به نشر رسانده است.
[65] ـ مقدمة المبانى، ص 64 ـ 74.
[66] ـ همان.
[67] ـ راميار، تاريخ قرآن، ص 286، به نقل از: ابن هشام، 4 / 241.
[68] ـ صادقى، تفسير الفرقان، ج 1، ص 21، به نقل از احتجاح طبرسى و كافى، 1 / 69.
[69] ـ عسكرى، القرآن الكريم و روايات المدرستين، ص 263؛ و نيز تاريخ قرآن محمود راميار، ص 285.
[70] ـ سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 201؛ و بحار الانوار، ج 92، ص 27.
[71] ـ راميار، تاريخ قرآن، ص 287.
[72] ـ محمود راميار، تاريخ قرآن، ص 288، با تصرف اندك در تعبير.
[73] ـ صحيح بخارى، ج 6، ص 106.
[74] ـ راميار، تاريخ قرآن، ص 288.
[75] ـ از جمله روايت ابى بن كعب و حذيفة بن يمان.
[76] ـ مراجعه شود به مباحث فى علوم القرآن، صبحى صالح ص 77 و تاريخ جمع قرآن، جلالى نائينى ص 154.
[77] ـ خويى، شناخت قرآن، ترجمه البيان / 244.
[78] ـ نمونه هايى از آن كتب در صفحات پيشين همين نوشتار يادآورى شد.
[79] ـ محمود راميار، تاريخ قرآن / 295.
[80] ـ محمد تقى شريعتى، تفسير نوين / 19.
[81] ـ ر. ك. بحار، 92، خصال، معانى الاخبار، علل الشرايع و سائر كتب مربوطه و نيز جامع الاخبار و الآثار 20 / 2 ـ 4.
[82] ـ كلينى، اصول كافى، ترجمه، ج 6، ص 466.
[83] ـ صادقى، الفرقان، 29 / 280 ـ 281.
[84] ـ الصافى، 1 / 24 و تاريخ القرآن، 10، به نقل از التمهيد 1 / 90 ـ 91. روايت ابن عباس: تفسير نوين، 20.
[85] ـ هادى معرفت، التمهيد، 1 / 104 ـ 106.
[86] ـ فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، 19 ـ 20، به نقل از سيوطى در تناسق الدرر، 31.
[87] ـ براى اطلاع از ادله ديگر به كتب مفصله از جمله در سهايى از علوم قرآن تأليف محمّد على گرامى مراجعه شود. ص 34 ـ 38.