نشانه های بینش توحیدی/عبدالحمید امینی

نشانه های بینش توحیدی
عبدالحميد اميني
مقدمه:
تاریخ نشان ميدهد که بشر همواره با واژه خدا و معادلهای آن در زبانهای مختلف آشنا بوده و خدا به عنوان آفریننده، پروردگار و مدبر جهان، روزی دهنده، آفرینندة شب و روز، نور و تاریکی، حیات و مرگ و نامهای دیگر شناخته ميشده است. و آدمي هنگام تعاليخواهي و كمالجوئي ناملايمات، تنهاييها و مشكلات همواره به او پناه ميبرده است. اين نوشتار ميكوشد نكاتي چند درباره شناخت پرودگار و شاخصه هاي بينش توحيدي بيان كند.
- ياد خدا دوا و شفاي دردهاي انسان است. علي(ع) فرمود: «رحم الله امرأًعرف من أين و فی أين و إلی أين؛ رحمت خداوند کسی را در برميگيرد که بداند از کجا آمده، در کجا هست و به کجا میرود.»
روايت ياد شده از علي(ع) در تطبيق با پديدههاي هستي، نمودار سه اصل مهم فکری- عقیدتی بشر است: خداشناسی، معادشناسی و راهنماشناسي (پیغامبرشناسی). به هر روي تاریخ اندیشه و عقیده نشان میدهد كه انسان در سراسر تاريخ با اینگونه پرسشها روبرو بوده و براي يافتن پاسخ آن بسيار کوشيده است.
خداوند میفرماید: هرآنچه در آن (قرآن) است شفای دردهاي دل انسان است.[i] بعد معنوي انسان بهسان بعد جسمانياش به بيماري دچار میشود. بيماري معنوی انسان در بعد نظری شک، تردید و توهم و در بعد عملی عجب، تکبر، حسد و حرص و اضطراب است که وجود اين امور در آدمي نابینایی و ناشنوایی دل را در پيدارد.
در فرهنگ قرآني، مؤمن ميتواند با عرضه دردهای خويش به قرآن شفا یابد. بيماري كه از بيماري خود آگاه نيست به طبیب مراجعه نخواهد کرد و به درمان نخواهد پرداخت و نيز اگر به طبيب روي آورد ولي نسخه او را به كار نگيرد به طبع درمان نمیشود و مرض او روزافزون خواهد شد. در امور معنوی نيز چنين است. اگر انسان، شرک و نافرمانی را مرض نداند و به عمد مرتکب و یا از روي جهالت گرفتار آن شود اگر توبه ننماید و به سوی خدا بازنگردد، علاوه بر بيماري خطرناكي گرفتار است گرفتار غفلت و تجاهل نيز شده است.
قرآن مؤمن را انسان سالم ياد كرده است و کافر و منافق را مرده و ضعیف النفس و آلوده ميداند. تنها راه درمان درد معنوی انسان، توبه و بازگشت به سوي خدا است.[ii] بنابراين خداوند آرامشگر جانها و دواي دردها است.
- ما جستوجوگراني را ميمانيم كه میخواهیم بدانیم چه چیزی در زندگی ما تأثیر دارد و چه چیزی ما را از خوشی و بهجت و انبساط باز ميدارد؛ بدين روي از هر چیزی که به شقاوت ما بیانجامد ميگريزيم و به هر چه به سعادت ما ياري رساند روي ميآوريم.
قرآن مهمترین عامل تأثیرگذار در زندگی و سعادت و تامين كننده فرجام حيات را «خدا» ميداند. آري! هر سود و خیر و رحمت و برکتی از سوی او است. درباره انتساب گمراهی و زیان به خدا -در حالی که او کسی را گمراه نمیکند و به او زیان نمیرساند- بايد گفت: خداوند از انسان گناهکار، هدایت و رحمت خود را دریغ میدارد و او را به حال خودش وامیگذارد، این، باعث بدبختی و شقاوت وی میگردد. لذا پیامبراعظم(ص) فرمود:
«وَ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً؛[iii] خدايا! به اندازه یک پلك گشودن و بستن، مرا به حال خود وامگذار.»
- يكي از عوامل محرك در خداشناسي حس كنجكاوي انسان است. مواجهه با هر مسأله و معضلهای -حتي اگر آن مشكل در زندگياش تأثير نداشته باشد-حس کنجکاوی را در آدمي برانگيخته و را به جستوجوي علت آن پديده و پرسش واميدارد.
قرآن براي برانگيزي حس کنجکاوی و هشیاري فطرت بشر -از روي استفهام انكاري- از بشر ميپرسد: آیا آناني که میدانند با آنان که نمیدانند یکساناند؟؛[iv] چرا انسان نميانديشد؟؛ چرا تعقل و اندیشه نمیكند؟[v]
- عامل ديگر، باور به قرآن، اين كتاب آسماني است. معتقديم قرآن مجید از سوي خداوند برای هدایت و رساندن رحمت برای ما بر پیامبر اعظم نازل گرديد.
قرآن به شناخت خدا و مبدأ نظام امکانی اهميت داده و خالق عالم و آدم را معرفی نموده، همه آيات، مستقیم یا غیرمستقیم آدمي را به اوصاف و افعال و آثار خداوند رهنمون ميشود. از سوی دیگر خداوند به پیغامبر دستور میدهد به توحید علم پیدا کند. در حالي كه بسياري از ماثورات گوياي اين است كه تمام عناصر توحيد در روح و جان پيامبر به كمال يافت ميشده است. اين سخن قرآن علاوه بر اين كه پيامبر تحقيق بيشتر درباره توحيد را گوشزد مينمايد توصيه جاودانهاي است براي همه بشر تا درباره خداوند و يگانگي او بكوشند و به تامل بنشينند. بنابراين قرآن نيز ما را به شناخت و ايمان به خدا ميخواند. با توجه به آیه مبارکه، پیغامبر به توحید، اعتقاد تحقیقی داشت؛ بنابر اين اعتقاد ما نيز به توحيد بر اساس علم و آگاهي و معرفت شكل يابد.[vi]
جهانبینیها به عنوان مجموعهای از بینش، تفسیر و تحلیل درباره جهان، جامعه و انسان است. بیان و تفسیر این که جهان چنین است و یا چنان است، این چنین قانون دارد،آنچنان پیش میرود، فلان هدف را تعقیب میکند، میباشد. طبعا پاسخ به پرسشهاي هستيشناسانه که زندگی را معنادار و دارای ارزش و هدف میسازد یکسان نیست. در روشها، نحوه تفسیر و اهداف با هم فرق دارند به ناچار احتیاج به بیان مشخصات و نشانههای جهانبینی توحیدی داریم.
ويژگيهاي جهانبینی توحیدی
- در جهان بینی و بینش توحیدی خدا خالق و آفریننده، مالک و رب و مدبر جهان و انسان است او کامل مطلق و غنی بالذات، صمد است. صفات کمالش عین هم و عین ذات اوست. او همانطور که مبدأ همه موجودات است غایت همه موجودات هم هست. و همه کمالات ازآن اوست؛ هر نوع کمال را هر کس و هر چیز داشته باشد به عطای اوست.
- در بینشتوحیدی، جهان ماهیت از «اوئی» و به سوی «اوئی» دارد؛ به تمام واقعیت و حقیقیت خود انتساب به حق دارد، مخلوق و مملوک خداوند است یعنی واقعیت جهان غیر از اضافه و نسبت به خدا چیزی نیست؛ به اصطلاح، حدوث ذاتی دارد و چون درحال تغییر و حرکت است دائما درحال حدوث و فنا و شدن است. بلکه جهان -از نظر قرآن- یک واحد زنده است و حیات سراسر هستی آن را پر کرده است، و قوای ذی شعوری آن را تدبیر میکند و نسبت به نیک و بد عکسالعمل نشان میدهد؛ امداد و مکافات، پاداش و کیفر علاوه بر آخرت در همين جهان نیز وجود دارد.
- در بینش وجهانبینی توحیدی واقعیت فراوان خارج از ذهن وجود دارد. به عبارت دیگر در بینش توحیدی علاوه بر واقعیت ماده و مادیات، واقعیات مجرد همچون عالم غیب، لوح محفوظ، لوح محو و اثبات و خزاین غیبی و مجردات امری حقیقی هستند، که انسان میتواند آنها را ادراک کند اما این به این معنا نیست که همه ادراک او مطابق با واقع باشد بلکه برخی از ادراکاتش مطابق با واقع است و بعضی از آنهاخطاست.
- در بینش توحیدی جهان به طور طفره به وجود نیامده است، بلکه تنزیل یافته و مرتبه پایین از واقعیت بالا است. موحد، جهان را مجموعهاي از هم گسسته، ناپیوسته و متضاد نمیپندارد، بلکه آن را به هم پیوسته و منظم و خارج از سنن و آنارشی و هرج و مرج و تصادفی میداند. نظام مشیت و اراده الهی را شامل همه چیز میداند و هیچ چیز را از قضا و قدر الهی بیرون نمیداند. این مطلب هیچ منافاتی با نظام اسباب و مسببات ندارد، یعنی این طور نیست که در بینش توحیدی نظام اسباب و مسببات پذیرفته نباشد بلکه آن را در سرتاسر هستی حتی مجردات پذیرفته است. اما نظام علت ومعلول را منحصر به علت مادی و جسمانی و صوری نمیداند بلکه علتهای فاعلی و غایی را در بعد معنوی و ملکوتیش هم میپذیرد.
در این نظام واحد و منسجم هم خیر و سازگاری، و هم شر و ناسازگاری، هم نور و تکامل و هم ظلمت و سکون وجود دارد و به جهت اعتراف به نظام علیّ و معلولی معترف به لازمه آن (یعنی حکومت قوانین و سنن استوار و ثابت و حق بر جهان) نیز وجود دارد.
- بینش توحیدی عمیق و استدلالی است، ولی پیچیده نیست سهل و ساده است، و برای همه، فهم آن میسوراست. از اندیشه دور نیست که کسی به آن دسترسی نداشته باشد؛ بلکه همین ویژگی یعنی عمیق و منطقی بودن و استدلال پذیری آن، موجب قبولی و پیروزی آن نیزشده است. لذا در بینش توحیدی علاوه بر ادراک حسی و تجربی به استدلال و فکر منطقی اهمیت فراوان میدهد و از نیروی منطق و فلسفه و علم حمایت میکند و این (نیروی فکرو استدلال) را پشتوانه بینش توحیدی قرار میدهند.
منطقی بودن، استدلال و توجیهپذیری بینش توحیدی پایه و مایه همه شوؤن زندگی موحد است و در همه شوؤن زندگی او حضور پیدا میکند. تناسب، همکاری و همگامی معقول و منطقی میان همه شوؤن انسان – به عبارت دیگر ارتباط همه شوؤن او با یکدیگر-بلکه پیدایش نوعی تطبیقپذیری میان اجزاء و عناصر او به خاطر این خصوصیت آن است.
- در دیدگاه توحیدی، انسان موجودی مرکب از جسم و روح است، روح او جاودانه و ثابت است، اما از ناحیه طبیعت فناپذیر، غیرثابت است. از ناحیه معنوی دارای وجدان علمی، اخلاقی، الهی و دینی ولی از ناحیه طبیعت هلوع، ضعيف، عجول، فراموشکار و غافل است. به موجب همین بعد معنویش است که دارای اختیار و آزادی است که از ارادهاش سرچشمه میگیرد و منشأ ارادهاش هم همان روح مستقل اوست و با فکر و اندیشه کار میکند و حتی هدایت و گمراهی او به وسیله اندیشه اوست. اندیشه درست و اراده قوی موجب شخصیت و کرامت او میشود.
اجزاء و عناصر تشکیلدهنده مختلف این جوهر مرکب (انسان) که درون او را میدان یک نوع کشمکش قرار میدهد و او را به اینسو و آن سو میکشاند، به نحوی حافظ هویت او نیز هست.
به حکم اینکه انسان مرکب است دارای دو نوع نیاز هم میباشد: نیازهای مادی و نیازهای معنوی. نیازهای مادی و معنوی او به هم وابسته است لذا سعادت او در دنیا و آخرت به هم آمیخته است. در دنیا فرود آمده است چون دنیا گاهوارهی تکامل اوست و مأموریت دارد که زمین، اجتماع بلکه جهان را عمران و سامان دهد.
- در این بینش اصول و مبادی اولیه زندگی، مطابق خلقت و فطرت بشر است، این اساس آفرینش در همه افراد بشر یکسان و مساوی میباشد. یعنی انسان بر حسب خلقت دارای یک سلسه استعدادهای فطری است، که مایه اصلی وجدان اوست. به حکم همین سرشت و فطرت یگانه میتواند جهانبینی یگانه، مکتب یگانه و فرهنگ یگانه داشته باشد و میتواند علیه محیط اجتماعی و عوامل طبیعی و تاریخی و وراثتی خود قیام کند وخود را از اسارت همه اینها رها سازد. سرشت بشر امر ثابت و جاودانه است، لذا اصول انسانیت و اخلاق، اصول ثابت و جاودانه است اما آنچه برميگردد به طبيعت مادي وي متغیر و نسبی است، به تناسب تغيير آن احكام و قوانين متناسب نيز تغيير ميكند.
- جامعه و اجتماع انسان یک واحد حقیقی است. بنابر دیدگاه توحیدی نظام و مقررات حاکم بر جامعه متناسب با توحید است. جامعه خود، سوای افرادش، نظام و سنن و احکام خاص دارد، علاوه بر آنکه قوانین مادی و مکانیکی و یک سلسله عناصر دیگری بر جهان و انسان حاکم است. حق داراي اصول ثابت و کاملي ميباشد، ولی در عین حال گروههای مختلف – اعم از فکری، صنفی، سیاسی و اقتصادی- هویت خود را از دست نمیدهند. جنگ و ستیز دارد، اما جنگ و ستیز را به صورت جنگ فکری، اعتقادی، سیاسی اقتصادی و بالاخره جنگ بین گرایش متعالی انسانهای رشید و به کمال رسیده و میان گرایشهای پست انسانهای حیوان صفت در جامعهای که به اوج انسانیت نرسیده است، ادامه میدهد.
صلاح و تقوای افراد در تکامل جامعه مؤثر است، به عبارت دیگر تکامل و انحطاط جامعه به دست خود افراد جامعه است. خدا آن را بدون خواست افراد جامعه تغییر نمیدهد. اما روی هم رفته هدف کلی نظامهای اجتماعی در بینش توحیدی، تقویت نیروی اندیشه و اراده است. در این راستا اهداف متعددی دارد که هدف اول آن ایجاد نظام جامعه بر مبنای توحید است و هدف میانی آن، ایجاد قسط و عدل و هدف عالی آن نورانیکردن افراد است.
با این بیان و تحلیل، فایده جهانبینی و بینش صحیح از جهان و حیات نیز روشن گرديد. جهانبيني درست و توجیه صحیح حیات و زندگی، به انسان در چندين زمينه قدرت و نیرو میبخشد.
برخي ديگر از سودمنديهاي جهانبيني چنين است:
- توان برگشت به فطرت و مهندسي خلقت
- قدرت تکلیفسازی
- قدرت کشش و شوق انگيزي و آرمان دادن و عشق آفرینی
- قدرت تقدیس بخشی به هدفها و ايجاد روحيه فداكاري در افراد.
- قدرت هماهنگسازی و ایجاد تعهد.
- قدرت جذب و هضم
پينوشت:
[i]. یونس/57 ؛ اسراء/82.
[ii]. حج/52 ؛ بقره/8 و11.
[iii]. الكافي، ج2، ص 524.
[iv]. زمر/9 ؛ انعام/50.
[v]. بقره /73 ؛ 76.
[vi]. محمد /19.